آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

آرتین کوچولوی مامانی و بابایی

چند تا عکس از 16 ماهگی آرتین جون

باران جون و غزل جون دخترای دوست های مامانی بیتا جون دختر دایی بابایی که اومده بودن عید دیدنی و با هم ماشین بازی میکردیم تولد مامان و بابا که با دایی جونم عکس انداختم برای اولین بار که مامان بابا منو بردن سرزمین عجایب و منم همش از همه چی میترسیدم و میزدم زیر گریه. مامانم همش فیلم میگرفت به جای عکس انداختن بعدا دید 2 تا عکس بیشتر نداره بزاره تو وبلاگم. من و خاله مونیکا  در سرزمین عجایب اینم منم تو بالکن   ...
5 خرداد 1393

نوروز 93 و سیزده بدر

نوروز 93 با مریض شدن مامانی شروع شد. تا 4 روز اول  دکترو سرم و دارو. بعد عید دیدنی و در آخر هم 13 بدر که با مامانی و بابایی مامان و خاله جون رفتیم تو باغ های بالای سوهانک خیلی خوب بود. هفت سین آرتین کوچولو روز اول فروردین باهفت سین خونمون قبل مهمونی خونمونو بهم میریزم بعد با خوشحالی میریم مهمونی سیزده بدر اول با ماشین خودم  رفتم ددر اینم با ماشین بابایی عکس خانوادگیمون تو 13 بدر اینم افتخار به مامان بابام دادم باهاشون عکس انداختم اینجا هم تنهایی آخراش دیگه خوابم گرفت حال نداشتم بلند شم ...
5 خرداد 1393

سفربه قشم

سلام گل پسرم امروز میخوام با تاخیر عکسای مسافرتمون به قشم رو بزارم. 10 بهمن 92 ما رفتیم قشم سه نفری. خیلی خوش گذشت البته اونجا روز دوم تب کردی و وقتی برگشتیم سرماخوردی و تا شب عید ویروس های مختلف گرفتی. 3 کیلو وزن کم کردی ولی بعدش بهتر شدی. رفتو با قطار رفتیم و برگشتو با ماشین خودمون و سهررز تو راه بودیم چون زمستون بود و جاده ها خطرناک 2 شب تو راه موندیم. یک شب شهر بابک یک شب هم اردستان. وقتی هم رسیدیم تهران برف سنگینی اومده بود. اینم عکسها. البته کم عکس انداختیم و بیشتر گشتیمو خرید کردیم. رفتیم دلفینهارو ببینیم که تعطیل بود چون هوا طوفانی بود   اینم همونجا با مامانی اینجا تو ماشین لالا بودی بازم تو صندل...
5 خرداد 1393
1